سینما
اسکارلت، عاشق مردی به نام اشلی است، اما اشلی با دختر عمویش، ملانی، ازدواج میکند. اسکارلت نیز با چارلز، برادر ملانی، ازدواج میکند، اما او بر اثر بیماری می میرد. پس از شروع جنگ داخلی آمریکا، اسکارلت به آتلانتا میرود و در آنجا، رابطهاش با رِت، کمکم شکل میگیرد...
دو برادر دوقلو و کهنه سرباز جنگ جهانی اول، پس از کار با مافیای شیکاگو، به زادگاهشان باز میگردند تا با پول بهدستآمده، یک جوک جنت، مکانی فرهنگی و تفریحی برای جامعه سیاه پوستان، بسازند. آنها آسیاب چوبی قدیمیای را خریداری میکنند و برای افتتاح شبانهاش آماده میشوند...
ماکسیموس، ژنرال محبوب رومی، پس از خودداری از اطاعت از امپراتور جدید، کومودوس، به بردگی گرفته میشود و به عنوان گلادیاتور مجبور به مبارزه میشود. او با نمایش قدرت و مهارت در میدان نبرد، به رم بازمیگردد تا در کولوسئوم مقابل کومودوس بایستد...
مایک مککان، برای پراکندن خاک برادر مرحومش گرتی به قله اورست میرود. او دچار گناه بازماندگی است و این سفر برای ادای آخرین آرزوی گرتی است. در گذر از منطقه جاده آسمان، مایک همراه همسفر خود، دانی و جمعی از مسافران، با گروهی مزدور روبهرو میشوند...
یک آرایشگر یهودی بیچاره که از جنگ جهانی اول با از دست دادن حافظه باز میگردد. در قسمت دیگر داستان دیکتاتور دیوانه، آدنوید هینکل، کشور خیالی، تومانیا، را با وحشت اداره میکند. پس از اشتباه گرفتن آرایشگر با هینکل، او مجبور میشود جای دیکتاتور سخنرانی کند...
استنلی ایپکیس، ماسکی چوبی با قدرتهای جادویی پیدا می کند. با زدن ماسک، او به شخصیتی سبزپوش و شوخ طبع با توانایی تغییر شکل و اعمال کارتونی تبدیل میشود. استنلی با استفاده از این قدرتها با دوریان تایرل، گانگستری که قصد سرنگونی رئیس خود را دارد، به مقابله میپردازد...