اسکارلت، عاشق مردی به نام اشلی است، اما اشلی با دختر عمویش، ملانی، ازدواج می‌کند. اسکارلت نیز با چارلز، برادر ملانی، ازدواج می‌کند، اما او بر اثر بیماری می میرد. پس از شروع جنگ داخلی آمریکا، اسکارلت به آتلانتا می‌رود و در آنجا، رابطه‌اش با رِت، کم‌کم شکل می‌گیرد...

دو برادر دوقلو و کهنه سرباز جنگ جهانی اول، پس از کار با مافیای شیکاگو، به زادگاهشان باز می‌گردند تا با پول به‌دست‌آمده، یک جوک جنت، مکانی فرهنگی و تفریحی برای جامعه سیاه پوستان، بسازند. آن‌ها آسیاب چوبی قدیمی‌ای را خریداری می‌کنند و برای افتتاح شبانه‌اش آماده می‌شوند...

ماکسیموس، ژنرال محبوب رومی، پس از خودداری از اطاعت از امپراتور جدید، کومودوس، به بردگی گرفته می‌شود و به عنوان گلادیاتور مجبور به مبارزه می‌شود. او با نمایش قدرت و مهارت در میدان نبرد، به رم بازمی‌گردد تا در کولوسئوم مقابل کومودوس بایستد...

رابطه عمیق و غیرمنتظره کریگ فاستر، فیلمساز و طبیعتگرای اهل آفریقای جنوبی را با یک اختاپوس ماده در جنگل دریایی کیپ غربی روایت می کند. فاستر به مدت ۳۲۴ روز با ثبت رفتارهای هوشمندانه و شیوه های بقای این موجود، بینشی خارق العاده از هوش بی مهرگان ارائه می دهد...

استنلی ایپکیس، ماسکی چوبی با قدرت‌های جادویی پیدا می کند. با زدن ماسک، او به شخصیتی سبزپوش و شوخ‌ طبع با توانایی تغییر شکل و اعمال کارتونی تبدیل می‌شود. استنلی با استفاده از این قدرت‌ها با دوریان تایرل، گانگستری که قصد سرنگونی رئیس خود را دارد، به مقابله می‌پردازد...

جینجر و راکی صاحب دخترکی ماجراجو به نام مالی هستند که به‌دلیل کنجکاوی‌اش، به یک کارخانه پیشرفته مرغ‌ آوری می‌رود، اما مرغ‌ها متوجه می‌شوند این کارخانه توسط خانم‌ تویدی اداره می‌شود و هدفش تولید ناگت‌های مرغی با استفاده از گردن‌های الکترونیکی، است...

زندگی و مرگ تیموتی تردول، علاقه‌مند به خرس‌های گریزلی، را به تصویر می‌کشد. تردول سیزده تابستان متوالی را در پارک ملی کاتمای آلاسکا در کنار خرس‌ها گذراند. در اکتبر ۲۰۰۳، او و دوست‌دخترش، امی هوگنارد، توسط یک خرس مورد حمله قرار گرفته و کشته شدند...

هواشناسی خودخواه به نام فیل کانرز، در یک روز تکرار شونده در شهر کوچک پانکساتاونی گرفتار می‌شود. او در ابتدا از این وضعیت برای لذت‌های شخصی و بدون عواقب استفاده می‌کند، اما به مرور متوجه می‌شود که باید برای تبدیل‌شدن به فردی بهتر تلاش کند...

آرتور فِلک، در شهر گاتهامِ تاریک و پر از جنایت زندگی می کند. او رویای تبدیل شدن به یک کمدین مشهور را دارد، اما توسط جامعه تحقیر و نادیده گرفته می شود. پس از اینکه به طور تصادفی سه مرد والاستریتی را در مترو می کشد، تبدیل به نمادی از شورش مردم فقیر علیه ثروتمندان می شود...

شیندلر، تاجر آلمانی عضو حزب نازی، با ارتباطاتی که دارد کارخانه‌ای برای تولید وسایل پوششی برای ارتش آلمان به دست می‌آورد. او با انگیزه سود یهودیان را در کارخانه استخدام می کند، اما در ادامه کم کم متوجه می شود این کار جان انسان های زیادی را نجات می دهد...

بیلی بتسون، به طور اتفاقی توسط جادوگر باستانی انتخاب می شود و با گفتن کلمه شزم، به ابرقهرمانی بالغ با قدرت های خارق العاده تبدیل می گردد. او با کمک دوست نابغه اش، فردی فریمن، شروع به کشف توانایی هایش از جمله پرواز، قدرت فوق بشری و پرتاب صاعقه می کند...

در دنیایی که انسان‌ها و شخصیت‌های کارتونی در کنار هم زندگی می‌کنند راجر رابیت، ستاره کارتونی است که به قتل مالک تون‌تاون، ماروین آکمه، متهم می‌شود. او برای اثبات بی‌گناهی‌اش به ادی والیانت، کارآگاه خصوصی که از کارتون‌ها دل خوشی ندارد، مراجعه می‌کند...